مگه مهمه برات؟

ساخت وبلاگ
مرشد دوشنبه ۱۴۰۱/۱۱/۱۰، 16:21 قدیم ها فکر می‌کردم که هر انسانی برای خودش تصور " مرکز جهان بودن" رو داره. همون طور که من برای خودم مرکز جهان هستم. من تمام اتفاقات و احساسات رو از چشم خودم می‌بینم، حس می‌کنم، تجربه می‌کنم، درد می‌کشم، می‌خندم و زندگی می‌کنم. آدم ها از نظرم اضافی میومدن. مخصوصا وقت هایی که غم دنیا تو دلم بود. می‌گفتم چرا این دنیا باید اینقدر راحت بچرخه و روزهاش بگذره وقتی من اینقدر رنجورم؟! وقتی توی اوج خستگی می‌خواستم خرید کنم، سوار اتوبوس و مترو بشم، فکر می‌کردم آدم های جلو و کنارم چرا بابد وجود می‌داشتن؟ اون هم اینقدر زیاد؟ می‌پرسیدم چرا بعد از کلی خستگی و اندوه باید با شماها رو به رو بشم؟ من فقط می‌خواستم به خونه برسم و هر چه زودتر سر روی بالش بگذارم. الان اما فکر می‌کنم هیچ کس مرکز جهان نیست. نه من، نه تو، نه آدم های جلوی صف. همه ما، یک جهانیم. جهان های جدا از هم و مستقل. بعضی وقت ها اتفاقات و احساسات مشترکی در جهان های ما رخ می‌ده. آیا می‌تونیم کامل وارد جهان هم بشیم؟ نه! ما ها بی رحمانه توی جهان خودمون تنهاییم. اما ببین بیا با هم مهربون باشیم. بیا با هم بیشتر مهربون باشیم. بذار توی جهانمون، توی تنهاییمون اینقدر غم‌گین نباشیم! مگه مهمه برات؟...
ما را در سایت مگه مهمه برات؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : morshedrahtabahi بازدید : 85 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 3:59

مرشد جمعه ۱۴۰۱/۱۰/۰۲، 12:35 هفته دیگه، درست یک سال از تمام اتفافات سخت و تلخی که پشت سر گذاشتم می‌گذره. اون موقع یک فیلم از خودم گرفتم و با گریه هایی تمام نشدنی، حالم رو شرح می‌دادم و می‌گفتم می‌ترسم از چیزی که رو به رومه. امسال، این هفته می‌خوام به شیرینی فروشی مورد علاقه‌م سر بزنم، کاپ کیک همیشگیم رو سفارش بدم و حین قدم زدن تو خیابون و تماشای آدم ها و درخت ها، به سلامتی خودم بخورمش! مگه مهمه برات؟...
ما را در سایت مگه مهمه برات؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : morshedrahtabahi بازدید : 85 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 16:02

مرشد چهارشنبه ۱۴۰۱/۱۰/۲۱، 9:58 نشستم کنار پنجره و با نگاه کردن به برف ها چایی میخورم و فکر میکنم به چیزهایی که یاد گرفتم. توی زبان شناسی خوندم که زبان مثل آینه ای برای دنیای بیرونی نیست. یعنی مثل اتیکت و برچسبی نیست که ما روی اشیا بزنیم و زین پس اشیا رو انگونه صدا کنیم. میشه گفت برای هیچ واژه ای از زبانی به زبان دیگه معادلی وجود نداره. برای شخص عرب زبان صد تا واژه برای انواع مختلف شترها هست و اون شخصی که تو قطب جنوبه، شاید فقط کلمه ی camel رو تو دیکشنری خونده باشه.میدونی میخوام چی بگم؟ میخوام بگم ما آدم ها هم همینیم. برای کلمات و احساساتمون، از آدمی به آدم دیگه معادلی وجود نداره. کلمه عشق توی زندگی من، با چیزی که تو بهش فکر میکنی و میگی عشق فرق داره. وقتی حس کردم دوستم داری، با اون چیزی که تو حس میکردی فرق داشت. دوست داشتن من، معادل دوست داشتن تو نبود. میدونی ما آدم ها هیچ وقت نمیتونیم منظور واقعیمون رو بهم برسونیم. با هیچ زبانی... و خب ببین چقدر ناتوانیم...ببین چقدر ناتوانی... مگه مهمه برات؟...
ما را در سایت مگه مهمه برات؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : morshedrahtabahi بازدید : 66 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 16:02

مرشد پنجشنبه ۱۴۰۱/۱۰/۲۲، 10:59 برای مشاور می‌نویسم که "رشد شخصی از نظرم یعنی اینکه خواهان آزادی باشم و مسئولیت های ناشی از اون رو با کمال میل بپذیرم ". اما حقیقت، الان دوست دارم گوشیم رو خاموش کنم، پرت کنم توی خیابون، از پنجره فرار کنم و برم جایی که هیچ کس منو نشناسه. از خودم، از مسئولیت هام و از احساساتم فرار کنم. آیا اصلا دوست دارم آزاد باشم؟ آزادی هم میتونه ترسناک باشه؟ خسته‌ام از باری که روی دوشم هست، حتی خسته ام از باری که روی دوشم نیست. می‌فهمی چی میگم؟ مگه مهمه برات؟...
ما را در سایت مگه مهمه برات؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : morshedrahtabahi بازدید : 71 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 16:02